باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

جوجه

چند روز پیش باربد  کوچولو  تو خیابان دست یکی جوجه دید و اصرار که منم میخوام بابا  مهدی هم دیروز رفت مولوی و برای باربد جون ٣ تا جوجه کوچولو خرید از دیشب تا حالا  هم آقا باربد با این جوجه ها روزگاری را سپری میکنه میره  تو تراس باهاشون حرف میزنه  داد میزنه میگه جوجا بیاین .امروز هم عمه مریم ما را دعوت کرد ه بود خونشون باربد هم جوجه هاش را آورد  و با ممد وجوجه ها کلی بازی کرد وداداش هم ازشون عکس گرفت.   ...
7 ارديبهشت 1391

دوستت دارم

با اینکه عزیز دلم ثانیه هامون با هم طی میشه ولی نمیدونم چرا بعضی موقع ها دلم برات خیلی تنگ میشه عزیز مادر خیلی دوستت دارم تو در تموم  سلولهای زندگیم جات را پر کردی .این شعر را تقدیم تو میکنم جان دل. از دل افروز ترین روز جهان خاطره ای با من هست به شما ارزانی سحری بود و هنوز گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود گل یاس عشق در جان هوا ریخته بود من به دیدار سحر می رفتم نفسم با نفس یاس درآمیخته بود می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : های بسرای ای دل شیدا، بسرای این دل افروزترین روز جهان را بنگر تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای آسمان، یاس،...
5 ارديبهشت 1391

سرسره

عزیز دلم این روزا فقط تمام فکرت سرسر(سرسره).از خواب که بیدار میشی بهونه سرسر  را میگیری .مامانی بهت میگه پسرم الان خورشید تو آسمونه هوا هم گرمه آفتاب هم پوستت  را  اذیت میکنه بذار خورشید که رفت لالا کنه مامانی باربد را میبره پارک تا سرسره بازی کنه. بعد از این حرفهای من میدوی میری تو تراس با اون زبون شیرینت میگی( جورشید برو).عاشقتم  چون هر لحظه با این کارات من را دیوونه میکنی .دیگه عزیز دل مامان پارک را هم میشناسی تا از دم یه پارک رد میشیم .با دستت نشون  میدی ومیگی سرسر.   .   ...
4 ارديبهشت 1391

تولد 2 سالگی

  قشنگ ترین صدای زندگی تپش قلب توست با شکوه ترین روز دنیا  تولد  توست پس برایمان  بمان و بدان که عاشقانه دوستت داریم.  تولدت مبارک باربد من     عزیزکم تولد ٢ سالگیت مبارک .انشاالله مادر همیشه بخندی عاشقتم. امسال دوباره تولدت را اصفهان بودیم یه تولد خودمونی.خونه مامان ن (به قول خودت) . با کادوی مامان ن و بابا جی خیلی حال کاردی . اینم چند تا عکس از تولدت پسر قشنگم :  اینم کادوی باباجی ومامان ن که خیلی دوست داشتی:               &nbs...
31 فروردين 1391

سلامی از جنس بهار

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید، برگهای سبز بید، عطر نرگس ، رقص باد، نغمة شوق پرستوهای شاد، خلوت گرم کبوترهای مست ... نرم نرمک می‌رسد اینک بهار خوش به حال روزگار! خوش به حال چشمه‌ها و دشتها، خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها، خوش به حال غنچه‌های نیمه باز، خوش به حال دختر میخک ـ که می‌خندد به ناز ـ ، خوش به حال جام لبریز از شراب، خوش به حال آفتاب. ای دل من، گرچه ـ در این روزگار ـ جامة رنگین نمی‌پوشی به کام، بادة رنگین نمی‌بینی به جام، نقل و سبزه در میان سفره نیست، جامت ـ از آن می که می‌باید ـ تهی است، ای دریغ از تو اگر چون گ...
20 فروردين 1391

خانه تکانی

نزدیک عیده، توی خونه تکونیه دلت، مارو بیرون نکنی !!         این روزا مشغولیت من وآقا باربد خانه تکانی من از یک طرف درست میکنم آقا باربد خراب خلاصه تا آخر شب همینطوری با هم کلانجار میریم . امروز رور پر مشغله ای برای آقا باربد بود چونکه دایی پردیس از اصفهان اومده بود وآقا باربد از سر وکوله دایی بالا وپایین میرفت. عصر هم رفت حموم که کمک مامان اسباب بازیهاش را بشوره. که الهی قربونش برم از شدت خستگی تو حموم خوابش برد. عاشقتم ...
23 اسفند 1390

بهار

چند قدمی تا ایمان زمین   زمین سردش بود، زیرا ایمانش را از دست داده بود ؛ نه دانه ای از دلش سر در می آورد و نه پرنده ای روی شانه هایش آواز می خواند. قلبش از ناامیدی یخ زده بود و دستهایش در انجماد تردید مانده بود. خدا به زمین گفت: عزیزم ایمان بیاور تا دوباره گرم شوی. اما زمین شک کرده بود، به آفتاب شک کرده بود، به درخت شک کرده بود، به پرنده شک کرده بود. خدا گفت: به یاد می آوری ایمان سال پیشت چگونه به پختگی رسید؟ تو داغ پر شور بودی و تابستان شد، و شور و شوقت به بار نشست و کم کم از آن شوق و بلوغ به معرفت رسیدی، نام آن معرفت را پاییز گذاشتیم. اما... من به تو گفتم که از پس هر معرفتی، معرفت دی...
16 اسفند 1390

عاشقانه ای برای تو

باربد برای تو مینویسم برای تو مینویسم از اعماق احساسم   مینویسم تا بدانی تپش قلبم در سینه به خاطر توست   برای تو مینویسم که بدانی تو بودی آن یگانه عشقی که   در لابه لای خرابه های قلبم لانه کرد.و از آنها گلستانی   جاودانه ساخت.برای تو مینویسم تا بدانی دوریت برای من   مثل دوری ماهی از آب است و دوری کبوتر ا ز آسمان   برای تو می نویسم دیگر از عشق وجودم   با فریادی خاموش که در لابلای هیاهوی عشق   گم شده.برای تو مینویسم ای عزیز دوست داشتنی &nbs...
14 اسفند 1390