باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

یک روز خوب

عزیزکم چند وقتیه فقط از من و بابات و مامان ن راجب دوران نوزادیت میپرسی و همه اش سوالت اینه مامان من بچه بودم چیکار میکردم ؟چی میخوردم ؟ مامان من بچه بودم چجوری میخوابیدم ؟ خیلی دوست داری برات حرف بزنم وقتی هم که برات توضیح میدم خیلی با علاقه گوش میدی که من فقط قربون صدقه ات میرم  الهی مامان فدات بشه عروسکات را میاری و میپرسی مامان من بچه بودم با اینا (عروسکام) چیکار میکردم  .امروز تمام عکسهاو فیلمهای نوزادیت را از یک روزگیت تا سه سالگیت را با هم دیدیم   چقدر خندیدیم و کیف کردیم به عکسهایی که توش عروسکهات بود تا میرسیدیم با دقت نگاه میکردی و میخندیدی امروز روز خوبی برام بود چون کنارت نشستم و با آرامش آلبوم خاطراتت را ور...
15 تير 1392

باربد و داستان سرایی

این روزها باربد علاقه بیشتری به این که براش کتاب بخوانیم پیدا کرده و خیلی دوست داره قصه گوش بده و جالبه که بعد از گفتن قصه شروع میکنه با قوه تخیلش به داستان سرایی و قصه میسازه خیلی برام جالبه که توی قصه یه چیزهایی میگه که کلی با قصه های من وکتاب خوانده شده برایش فرق داره چون شخصیتهای داستان را عوض میکنه . علاقه شدیدی هم به شعر پیدا کرده البته باز هم شعری که براش میخوانیم را هم با خلاقیت زیاد عوضش میکنه و یه جور دیگه میخونه این کارش برام خیلی جالبه اول فکر میکردم اتفاقی این کار را میکنه ولی بعد از خواندن و یادگیری شعر دوم هم دیدم همین کار را کرد و با کلمات بازی میکنه جالبه برام چون خیلی خلاقانه این کار را میکنه من هم تشویقش میکنم و ...
1 تير 1392

سیزده بدر و باربد

خوب سیزده بدر امسال ما با اتفاق خاله ندا رفتیم مزرعه بابای خاله ندا که در اطراف دهقان بود . روز خیلی خوبی بود البته فکر کنم برای باربد محشر بود این را میشد از قیافش خوند البته رفتن به یک جایی مثل مزرعه که اطرافش همه صحرا بود اولین تجربه باربد بود پس سوالات زیادی توی ذهنش داشت که البته ما همه را یکی یکی براش توضیح میدادیم . خیلی جالب بود فکر میکنم عظمت صحرا روی باربد تاثیر زیادی گذاشته بود چون تا بعدظهر روز سیزده باربد شیطونی نمیکرد برای 30 دقیقه خوابید ولی بعد ظهر به بعد خوب شد و شروع کرد به بازی و دویدن و شیطنت کردن و با کارهای جدید آشنا شدن مثل بیل زدن آشنایی با چاه موتور درست کردن آتیش در صحرا فکر میکنم تجربه خوبی براش بود و...
20 فروردين 1392

ایام عید 1392

ایام عید امسال هم مثل هر سال در نصف جهان به پایان رسید بسیار خوب بود خوش گذشت باربد هم خیلی شاد بود و بازی میکرد البته امسال باربد بزرگتر شده بود و همه چیز را میفهمید و خیلی برایش جالب همه چیز از خانه تکانی گرفته تا چهارشنبه سوری -لباس عید- سفره هفت سین - عیدی گرفتن - سیزده بدر  . همه چیز برای عزیزکم جالب بود و سوال میکرد و بعد هم دانستنیهاش را در اختیار دیگران میگذاشت و برایشان توضیح میداد. روی هم رفته عید خوبی امیدوارم برای همه خوی بوده باشه این ایام.         ...
20 فروردين 1392

تشبیهات از جنس باربد

باربد جون این روزها با قوه تخیلش خیلی کار میکنه و همه چیز را تشبیه میکنه . چند روز پیش رفته بودیم براش لباس عید بخریم بعد از انتخاب و پرو لباس و کلی قربون صدقه رفتن آقا باربد تا خواستیم پول لباس را با عابر بانک حساب کنیم کارت خوان مغازه دار کار نمیکرد برای همین بابا مهدی مجبور شد بره از بانک پول بگیره من و باربد هم بیرون مغازه منتظر شدیم جلوی در مغازه لباس فروشی یک باغچه بود یکدفعه باربد اشاره کرد به باغچه و گفت مامان اینجا بهشت زهراست ناگهان مغازه دار ترکید از خنده و من در تعجب این تشبیه باربد . من مغازه دار باربد ...
16 اسفند 1391