باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

طراح کوچولو

چند وقتی بود میخواستم باربد را ببرم تا سوار مترو بشه چون خیلی دوست داشت مترو را ببینه و سوارش بشه تا اینکه یک روز میخواستیم بریم خونه خاله بتی برای همین تصمیم گرفتیم با مترو بریم اونروز باربد خیلی ذوق داشت و با ذوق میگفت میخواهیم بریم مترو تا اینکه رفتیم و باربد جون با مترو آشنا شد و فهمید که چیه میگفت شکل قطار میمونه خیلی خوشش اومده بود کل راه را هم ایستاده بود و نمینشست ایستاده همه جا را نظاره میکرد. حالا چند وقتی از این موضوع میگذره جالب اینجاست که باربدخیلی علاقه به طراحی مترو داره با اسباب بازیهاش یا با لگو یا با مگنت و یا با هرچی که بتونه مترو درست میکنه و از خودش طرح میده . طراحیهای باربد از مترو: ...
28 دی 1391

شوق و ذوق خوانندگی

  باربد مامان مشغله این روزهاش خوانندگیه و شوق و ذوق خاصی داره در حدود دو ماهه که هر چی شبیه میکروفن باشه دستش میگیره و شروع میکنه به خواندن البته بعضی موقعه ها گیتارش یا ارگش را هم میاره و شروع میکنه به زدن و خواندن.توی رفتارش خیلی دقیق شدم و یاد گفته (ماریا مونته سوری ) می افتم که میگه اگه توی رفتار بچه ها دقت کنید قشنگ خواسته هاشون را متوجه میشوید واقعا درسته چون باربد را توی این دوماهه همهاش زیر نظر داشتم و چون دیدم واقعا علاقه داره وسایل این کار را براش خریدیم البته این  میکروفن که عکسش را گذاشتم خیلی دوست داره چون صداش از توش پخش میشه  این میکروفن را مک (سیامک) براش خریده.   ...
25 شهريور 1391

نقاشی روی شیشه

امروز با باربد تصمیم گرفتیم نقاشهی کنیم ایندفعه تصمیم گرفتیم روی شیشه های تراس نقاشی کنیم  باربد  کلی ذوق کرد و رنگ انگشتیهاش را برداشت برد توی تراس من هم  یک عدد قلمو دادم به باربد . عشق مامان هم شروع کرد روی شیشه های تراس به نقاشی کشیدن . بعد از 10 دقیقه برگشت و گفت مامان بیا من دیم کشیدم اول متوجه نشدم که چی میگه دوباره تکرار کرد و سیم تلویزیون را نشون داد تازه متوجه شدم که عزیز مامان سیم کشیده توضیح هم میداد که این دیم کوچولو و این یکی دیم دزرگه (بزرگه) هر روز که میگذره متوجه میشم خلاقیتت بیشتر میشه و چیز های تازه تری یاد میگیری . این هم نقاشی دیم دزرگ (سیم بزرگ ) این خط کمرنگ زرد ...
16 مرداد 1391

خلاق کوچولو من

دیروز با باربد جونی رفتیم کارگاه بابا مهدی وقتی میریم اونجا باربد که کلی کیف میکنه و بابایی هم خیلی دل به دلش میده  اونجا یه تیکه چوب بر میداره با پیچ گوشتی شارزی باباش و فقط کارایی را میکنه که باباش انجام میده مو به مو . خلاصه از کارگاه بابا مهدی من چند عدد چوب بریده شده با اشکال مختلف برداشتم از قبل هم گواش برای باربد خریده بودم به نظرم ایده جالبی اومد که باربد این چوبها را رنگ بکنه . فردای اون روز یک پارچه پهن کردم و به باربد گفتم می خواهیم کاردستی درست کنیم شروع کرد به خوشحالی کردن تیکه های چوب و گواشها را آوردم گذاشتم روی پارچه بعد هم با باربد شروع کردیم به رنگ کردن چوبها خیلی خوش گذشت هم به من چون یاد دوران کودک...
4 مرداد 1391

کارگاه خیاطی

چند شب پیش مهمون بودیم خونه یکی از دوستامون (اشکان )بچه شون یک چرخ خیاطی داشت که باربد یه جورایی عاشق این چرخ خیاطی شده بود خیلی هم قشنگ باهاش بازی میکرد ولی متاسفانه بین بچه ها دعوا شد اون میگفت مال منه باربد هم گریه که من میخواهم خیاطی کنم خلاصه چرخ را یه جورایی که بچه ها نفهمند قایم کردیم . تا دیشب که میخواستیم بریم پارک با همون دوستامون که بابای اشکان کوچولو یه چرخ خیاطی برای باربد خریده بود .باربد که انگار خواب میبینه اینقدر خوشحال شده بود (الهی قربونش بشم )که نگو شب هم چرخ خیاطیش را گذاشت بالای سرش و خوابید. صبح هم هنوز بیدار نشده سراغ چرخ خیاطیش را گرفت. از ظهر هم کارگاه خیاطی من و باربد شروع به کار کرد ب...
29 تير 1391

نقاشی خلاقانه در حمام

دیروز با باربد رفتیم انقلاب وبرای باربد یکم خرید کردیم کتاب و چسب یک دونه اسباب بازی و یک بسته هم رنگ انگشتی . امروز رنگ انگشتی ها را نشونش دادم گفت مامان این چی چیه ؟ براش توضیح دادم و بردمش تو حموم رنگها را براش باز کردم وگفتم نقاشی کن. آخ عزیز دلم چقدر خوشحال شد و شروع کرد با انگشتهای کوچیکش به نقاشی کردن روی در و دیوار حموم خلاصه که کلی کیف کرده بود در آخر هم شیر حموم را باز کردم براش و دیوارها را با هم شستیم جاتون خیلی خالی بود. اینم عکسهایی از باربد جونی در حین کشیدن نقاشی خلاقانه:   ...
27 تير 1391

کاردستی

دیشب با باربد رفتیم وسایل کاردستی خریدیم چون چند وقتی بود بهش قول داده بودم یک عدد قیچی -چند ورق کاغذ رنگی - یک عدد  مقوا  و یک عدد چسب . آخ نمیدونین چقدر باربد خوشحال شد بخصوص برای قیچی چون میتونست قشنگ باهاش کار کنه. خلاصه اومدیم خونه و با بابا مهدی شروع کردن به کاردستی درست کردن و بابایی براش یک آویز تولد درست کرد باربد هم پشت سر هم آهنگ تولود  را میخوند.(لللود لللود لللود)( تولد تولد تولد ) امروز هم من وباربد جونی کارگاه کاردستی داشتیم البته توی خونه کلی هم چیز درست کردیم . باربد با قیچی خودش این کاغذ رنگیها را میچید و میچسبوند روی مقوا البته هر چیزی را که درست میکرد میگفت چیه مثلا این ماه این خورشید . ...
22 تير 1391

ساختن خانه به سبک جدید

باربد جونی این چند روزه همه اش حرف مامان ن و بابا جی را میزنه آخه قرار بیان تهران عزیز مامان معلومه خیلی خوشحاله و برای خودش برنامه ریزی میکنه که با مامان ن بریم اینجا بریم اونجا. فردا مامان ن وبابا جی ودایی پردیس و تک میان تهران . امروز من مشغول تمیزکاری خونه بودم و باربد هم کمکم میکرد البته کمک که چه عرض کنم خوب بگذریم . داشتم آشپزخونه را تمیز میکردم به باربد هم یه سری سبد داده بودم که بازی کنه بعد از 30 دقیقه باربد صدام زد وگفت مامانی بیا خونه ساختم  دوباره پسر من یک معماری جدید از خودش خلق کرده بود البته ایندفعه با وسایل جدید کلی هم سلیقه به کار برده بود الهی قربون این خلاقیتاش برم . اینم عکس شاهکار باربد جونی: ...
12 تير 1391

باربد و اتو کردن

امروز دیدم عزیز دل مامان همه اش داره به اتوی قدیمی توی دکور اشاره میکنه بهش گفتم باربدم این اتو خیلی سنگینه ولی متاسفانه نتونستم قانعش کنم برای همین اتو را دادم بهش تا اتو را گرفت خودش فهمید خیلی سنگینه .رفت تو اتاق و با اتویی که لباسها را باهاش اتو میکنم برگشت وگفت ٢ تا دوتو (اتو) و دو تا اتو را گذاشت کنار هم و دوباره رفت توی اتاق و با چند دست لباس برگشت وشروع کرد به اتو زدن لباسها البته با اتوی سبکتر.   کار من هم مثل همیشه تحویل دادن لباسها به دوشتریها (مشتری ها) بود. خلاصه جاتون خالی که خیلی خوش گذشت. اینم چند تا عکس از این روز پر کار پسرم:   اینم عکس لباسهای اتو کرده که ماما...
5 تير 1391