رستوران داری از نوع باربد
روز شنبه داشتم تمیز کاری میکردم باربد هم برای خودش از این طرف خونه میرفت اونطرف خونه و جستجو میکرد اول سراغ لباسهای زمستانیش را گرفت من هم براش آوردم همه را یکی یکی پوشید و درآورد تا اخر یک پلیور را برداشت پوشید و دیگه در نیاورد تا آخر شب . بهش میگفتم باربد گرمت نیست میگفت نه سردمه من هم با تعجب میگفتم باشه.وقتی لباسش را انتخاب کرد شروع کرد به بازی کردن من هم داشتم صندلیهای ناهارخوری را جابجا میکردم تا اینکه دیدم اومده و بهم میگه مامان اینها را برای من اینجا میچینی من هم اطاعت کردم و براش چیدم صندلیها را بصورت گرد گفت بچین بعد هم میز بار را آورد و گذاشت وسط صندلیها یکدفعه رفت توی اتاقش و یک خر عروسکی هم آورد و شروع کرد به رستوران دا...