باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

تولدت مبارک باربدم

باربد   عزيزم   آهنگ   صدايت   با   به   دنيا   آمدنت   زيبا ترين   ترانه   زندگيمان   شد   و نفس هايت تنها بهانه نفس کشيدنمان و وجودت تنها دليل زنده بودنمان پس با ما بمان تا عزیزکم زنده بمانیم     دوستت داریم بابا مهدی و مامان پارمیس        زادروزت فرخنده باد باربدم   ...
28 آبان 1393

سوروساط تولد

عزیزکم با بابایی تصمیم گرفتیم تولدت را توی مدرسه زبانت بگیریم پس با خانم عسگری مدیر محترم مدرسه صحبت کردیم و ایشون هم با ما هکاری کردن . برای کیک تولدت دوست داشتی مدل دزدان دریایی سفارش بدی پس باهم رفتیم شیرینی فروشی و کیک دزدان دریایی سفارش دادیم. قرار شد یه جشن کوچیک هم خونه مامان جان بگیریم یه جشن کوچولو هم قرار شد مثل پارسال مامان ن برات اصفهان بگیره . برای جشن خونه مامان جان تصمیم گرفتم علی و مامان و باباش و مادربزرگش را هم دعوت کنم البته عمو محسن -عمواحمد و خانواده عمه(عمه -عمو مهدی - محمد رضا و داداش مسعودت ) و الهام عزیزم هم بودن. قرار شدآتلیه هم ببریمت که بابا با دوستش قرار گذاشت وبردیمت آتلیه کلی هم توی آتلیه ...
28 آبان 1393

تولدت مبارک عشق من

زادروزت مبارک عشق من عاشقانه ای برای پسرم تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر! مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است دلواپسی هایم دو چندان شد،خدا را شکر !!! ...
28 آبان 1392

تولد سه سالگیت مبارک پسرم

     پسرم تولدت مبارک      تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر ! مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من   لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر   او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم ...
28 آبان 1391