باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

ساختن خانه

باربد عزیزم این روزا عاشق خونه ساختن هر جا میریم دوست داره خونه بسازه حالا با هر چی با (چادر - بالش- میز- صندلی...) دوست داره مثل یه خونه باشه و بره توش . البته تک (اتابک) براش یه چادر خریده خیلی هم شبیه خونه است ولی علاقه چندانی به اون نداره دوست داره خودش بسازه و حتما خونه هایی هم که میسازه باید در داشته باشه .عاشق این کاراشم. امروز هم داشتم خونه را تمیز میکردم دیدم بالشهای مبل را برداشته و داره خونه میسازه البته نتونست    درست کنار هم بچینه برای همین از من کمک خواست منم براش درست کردم. بعد هم رفت تو اتاق یک پتو برداشت برد تو خونه اش و کشید روی سرش و گفت مامان باربد چیست(نیست) ...
4 تير 1391

باربد و نقاشی

باربد مامان این روزها علاقه خاصی به نقاشی نشون میده. البته برای چند دقیقه بعد حوصله اش سر میره ولی مامانی یه ایده جدید برای باربد داشت . یه طالبی داد به باربد جونی با یک ماژیک باربد هم تا دلش میخواست روی طالبی نقاشی  کرد.  و کلی هم ذوق کرد. الهی مامان قربونش بره. البته اولش باورش نمیشد که میتونه روی  طالبی  نقاشی کنه ولی بعد که دید میشه شروع کرد به نقاشی کشیدن .  بعد هم مامان طالبی را گذاشت تو یخچال و شب نشون بابا داد و بابایی کلی باربد را  تشویق کرد . البته تا حالا به اثر باربد دست نزدیم و باربد تا میره سر یخچال میگه (طابی من ناشی کردم) یعنی(من طالبی را نقاشی ...
30 خرداد 1391

باربد و آرد بازی

امروز از صبح باربد بهونه گیری میکرد و هر کاری هم که براش انجام میدادم که شاد بشه به در بسته میخوردم خلاصه که جیگر مامان پشت سر هم بهونه میگرفت . دیدم هیچ کاری بهتر و تازه تر از آرد بازی نیست پس بلند شدم یک سینی پر آرد کردم با یک کاسه آب و چند تا وسیله دیگه بردم تو حموم باربد جونی هم همینطور با تعجب منو نگاه میکرد تا بهش گفتم لباست را در بیار برو تو حموم و ارد بازی کن آخ بچه ام کلی کیف کرد و بازی کرد . شده بود نانوا نان میپخت منم وظیفه داشتم نانها را تحویل بدم به مشتریها آخ جاتون خالی خیلی خوش گذشت. اینم نان آماده شده که مامانی باید تحویل مشتری ها میداد: ...
24 خرداد 1391