باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

تولدت مبارک عشق من

زادروزت مبارک عشق من عاشقانه ای برای پسرم تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر! مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم شب را ورق زد،ماه تابان شد،خدا را شکر مادر شدن یک امتحان سخت وشیرین است دلواپسی هایم دو چندان شد،خدا را شکر !!! ...
28 آبان 1392

باباجون ککبر (اکبر ) نمرده

در مراسم عزاداری پدر بزرگم یک چیز نظر باربد را بخودش خیلی جلب کرده بود و همه اش میگفت باباجون ککبر (اکبر ) نمرده و یا میگفت مامان ما دو تا باباجون ککبر داریم . من هم کنجکاو شدم و گفتم بذار ببینم چه موضوعی پیش اومده که  باربد اینطوری صحبت میکنه. اتفاقا توی رستوران بودیم دیدم سر میزی که باربد داره حرف میزنه همه ریختن به خنده تازه فهمیدم چی شده الهی قربونت بشم جیگرم . موضوع از این قرار بود که پدربزرگ خدابیامرزم یک برادر دو قلو داشت که شبیه همدیگه بودن خیلی خیلی که چه عرض کنم بعضی موقعها خود ما هم اشتباه میگرفتیمشون .باربد کوچولو هم توی رستوران عمو ناصر یا همون قل پدربزرگم را دیده بودو میگفت باباجون ککبر نمرده چر...
23 مهر 1392

آب گرم و آب سرد

بعضی موقع ها باربد یه چیزهایی میگه که من را خیلی توی فکر میبره نمیدونم  این فکرها این حرفها چطوری توی فکر و ذهنش میاد. امروز برده بودمش دستشویی یک دفعه گفت : مامان آب سرد و گرم توی لوله زندگی میکنن؟ من هم در جوابش گفتم : بله پرسید : پس آب داغ کجا زندگی میکنه ؟ گفتم : آب گرم را وقتی باز میکنیم بعد از چند دقیقه آب گرم داغ میشه. بعد گفت : پس آب گرم و داغ توی یه لوله زندگی میکنن. من که نمیدونستم بخندم؟ تعجب کنم؟  جواب دادم بله پسرم توی یه لوله زندگی میکنن. ...
24 مرداد 1392

دزد دریایی

هفته پیش مامان ن و باباجی و دایی اومدن تهران مامان ن چشمش را عمل کرده برای همین روی چشمش را پانسمان کرده بود . در نظر اول که باربد مامان ن را دید کمی ناراحت شد و سعی میکرد نره سراغ مامان ن  و با باباجی بازی میکرد و اصلا به روی خودش نمی آورد که مامان ن هم اونجاست بعد از یکی دوساعت باربدکه انگار کنار اومده بود با این موضوع پیش مامان ن هم میرفت. شب که دیگه داشتیم میخوابیدیم یکدفعه باربد اومد پیشم و گفت : مامان گفتم : جونم گفت: چرا مامان ن دزد دریایی شده من:  بابا جی : مامان ن : باربد : ...
24 مرداد 1392

نتیجه مسابقه نی نی شکمو

خوب بلاخره مسابقه تموم شد و باربد کوچولو از بین 700 نفر 44 شد. برنده نشدیم ولی مهم اینه که بین 700 نفر 44 شدیم . میخواستم تشکر کنم از تمام کسانی که زحمت کشیدن و به باربد کوچولو رای دادن. سپاسگزارم از همتون ...
24 مرداد 1392

رستوران داری از نوع باربد

روز شنبه داشتم تمیز کاری میکردم باربد هم برای خودش از این طرف خونه میرفت اونطرف خونه و جستجو میکرد اول سراغ لباسهای زمستانیش را گرفت من هم براش آوردم همه را یکی یکی پوشید و درآورد تا اخر یک پلیور را برداشت پوشید و دیگه در نیاورد تا آخر شب . بهش میگفتم باربد گرمت نیست میگفت نه سردمه من هم با تعجب میگفتم باشه.وقتی لباسش  را انتخاب کرد شروع کرد به بازی کردن من هم داشتم صندلیهای ناهارخوری را جابجا میکردم تا اینکه دیدم اومده و بهم میگه مامان اینها را برای من اینجا میچینی من هم اطاعت کردم و براش چیدم صندلیها را بصورت گرد گفت بچین بعد هم میز بار را آورد و گذاشت وسط صندلیها یکدفعه رفت توی اتاقش و یک خر عروسکی هم آورد و شروع کرد به رستوران دا...
7 مرداد 1392

باربد و اولین نظریه سیاسی

هفته پیش که اصفهان بودیم بیشتر راجب آب رودخانه که دوباره قطع کردن صحبت میکردیم برگشتیم تهران چند روز هم از سفرمان گذشته بود که باربد یک دفعه بهم گفت : مامان من هم گفتم :جونم گفت : میدونی اصلا چرا آب رودخانه را قطع کردن من که هاج و واج بهش نگاه میکردم گفتم نه چرا پسرم گفت :آخه دولت میترسیده آب رودخانه سر بره برای همین قطعش کردن. من : باربد : ...
7 مرداد 1392