باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

طراح کوچولو

چند وقتی بود میخواستم باربد را ببرم تا سوار مترو بشه چون خیلی دوست داشت مترو را ببینه و سوارش بشه تا اینکه یک روز میخواستیم بریم خونه خاله بتی برای همین تصمیم گرفتیم با مترو بریم اونروز باربد خیلی ذوق داشت و با ذوق میگفت میخواهیم بریم مترو تا اینکه رفتیم و باربد جون با مترو آشنا شد و فهمید که چیه میگفت شکل قطار میمونه خیلی خوشش اومده بود کل راه را هم ایستاده بود و نمینشست ایستاده همه جا را نظاره میکرد. حالا چند وقتی از این موضوع میگذره جالب اینجاست که باربدخیلی علاقه به طراحی مترو داره با اسباب بازیهاش یا با لگو یا با مگنت و یا با هرچی که بتونه مترو درست میکنه و از خودش طرح میده . طراحیهای باربد از مترو: ...
28 دی 1391

زبان انگلیسی

چند وقتی بود خیلی دوست داشتم به باربد زبان انگلیسی یاد بدم ولی همه اش فکر میکردم زود ولی الآن در حدود یک ماهی دارم باهاش کار میکنم البته خودش هم خیلی علاقه داره و وقتی چیز میبینه از من میپرسه مامان انگلیسیش چی میشه یا وقتی حیوونی میبینه که اسمش را یاد گرفته فورا اسمش را به زبان انگلیسی میگه البته من فشار بهش نمیارم و هر وقت دیدم حوصله نداره و داره بازی میکنه و حواسش نیست اذیتش نمیکنم باربد حال حاضر 15 لغت بلده و من به نابغه کوچولوم افتخار میکنم. ...
28 دی 1391

تولد سه سالگیت مبارک پسرم

     پسرم تولدت مبارک      تا عشق آمد دردم آسان شد،خدا را شکر ! مادر شدم اوپاره جان شد،خدا را شکر شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من   لبخند زد جانم غزلخوان شد،خدا را شکر من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیبا و خندان شد،خدا را شکر   او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد،خدا را شکر سنگ صبورم،نور چشمم،میوه قلبم ...
28 آبان 1391

ماجرای امدون (چمدون)

دو هفته پیش که اصفهان بودیم یک روز با مامان ن و آله ندا (خاله) دوست مامان و مامان پارمیس و باربد جونی رفتیم مجتمع پارک مامان ن میخواست برای باربد جونی خرید کنه همینطوری که داشتیم ویترین مغازه ها را نگاه میکردیم یکدفعه چشم آقا باربد به یک چمدون خورد و شروع کرد به گریه کردن که من این چمدون را میخواهم البته توی تهران من قول خرید چمدون را به باربد داده بودم باربد هم فکر میکرد اون روز همین امروز است و جوری گریه میکرد که من توی این 3 سال تا حالا ندیده بودم که اینطوری بشه چون باربد پسری نیست برای چیزی بهونه بگیره اگه هم گرفت با صحبت قانع میشه ولی اون روز واقعا از ته دل چمدون را میخواست و مامان ن هم براش خرید و اینقدر باربد خوشحال شد که انگار یک ک...
24 آبان 1391

مراقبت از وسایل شخصی

این روزها باربد جونی خیلی خوشمزه شده و دل مامان و بابا را بدجور میبره . کارهایی میکنه که من و باباش فقط بهش نگاه میکنیم و قربون صدقه اش میریم. باربد این روزها خیلی مراقب وسایلشه و سعی میکنه اسباب بازیهاش و وسایل اتاقش خراب نشه .اگه یه چیزی جای خودش نباشه خیلی ناآرومی میکنه. و سریع میذاره اون چیز را سر جاش و به من هم گوش زد میکنه که مامان جای این اینجاست عاشق این کاراشم. چون همه چیز را منظم میچینه سر جاش. ...
23 آبان 1391

جشن مهرگان مبارک باد

  16 مهر ماه جشن مهرگان بر همه ایرانیان مبارک باد. جشن مهرگان یکی از کهن‌ترین جشن‌ها و گردهمایی‌های ایرانیان و هندوان است که در ستایش و نیایش مهر یا میترا برگزار می‌شود. 16 مهر ماه جشن مهرگان بر همه ایرانیان مبارک باد. جشن مهرگان یکی از کهن‌ترین جشن‌ها و گردهمایی‌های ایرانیان و هندوان است که در ستایش و نیایش مهر یا میترا برگزار می‌شود. جشن مهرگان قدمتی به اندازه ایزد منسوب به خود دارد. تا آنجا که منابع مکتوبِ موجود نشان می‌دهد، دیرینگیِ این جشن دستکم تا دوران فریدون باز می‌گردد. شاهنامه فردوسی به صراحت به این جشن کهن و پیدایش آن در عصر فریدون اشاره کرده است: به ر...
16 مهر 1391

تولد عمو محسن

  جمعه تولد دمو دحسن (عمو محسن) بود. من وبابایی هم رفتیم برای عمو کیک گرفتیم و تولدش را جشن گرفتیم چون عمویی خیلی به ما بخصوص شما لطف داره و همیشه یه جورایی ما را شرمنده میکنه همین چندوقت پیش که رفته بود ترکیه فقط برا ی شما کلی سوغاتی آورده بود.دستش درد نکنه امیدوارم بتونم روزی براش جبران کنم. محسن جون تولدت مبارک   ...
2 مهر 1391