باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

سیزده بدر و باربد

خوب سیزده بدر امسال ما با اتفاق خاله ندا رفتیم مزرعه بابای خاله ندا که در اطراف دهقان بود . روز خیلی خوبی بود البته فکر کنم برای باربد محشر بود این را میشد از قیافش خوند البته رفتن به یک جایی مثل مزرعه که اطرافش همه صحرا بود اولین تجربه باربد بود پس سوالات زیادی توی ذهنش داشت که البته ما همه را یکی یکی براش توضیح میدادیم . خیلی جالب بود فکر میکنم عظمت صحرا روی باربد تاثیر زیادی گذاشته بود چون تا بعدظهر روز سیزده باربد شیطونی نمیکرد برای 30 دقیقه خوابید ولی بعد ظهر به بعد خوب شد و شروع کرد به بازی و دویدن و شیطنت کردن و با کارهای جدید آشنا شدن مثل بیل زدن آشنایی با چاه موتور درست کردن آتیش در صحرا فکر میکنم تجربه خوبی براش بود و...
20 فروردين 1392

ایام عید 1392

ایام عید امسال هم مثل هر سال در نصف جهان به پایان رسید بسیار خوب بود خوش گذشت باربد هم خیلی شاد بود و بازی میکرد البته امسال باربد بزرگتر شده بود و همه چیز را میفهمید و خیلی برایش جالب همه چیز از خانه تکانی گرفته تا چهارشنبه سوری -لباس عید- سفره هفت سین - عیدی گرفتن - سیزده بدر  . همه چیز برای عزیزکم جالب بود و سوال میکرد و بعد هم دانستنیهاش را در اختیار دیگران میگذاشت و برایشان توضیح میداد. روی هم رفته عید خوبی امیدوارم برای همه خوی بوده باشه این ایام.         ...
20 فروردين 1392

تشبیهات از جنس باربد

باربد جون این روزها با قوه تخیلش خیلی کار میکنه و همه چیز را تشبیه میکنه . چند روز پیش رفته بودیم براش لباس عید بخریم بعد از انتخاب و پرو لباس و کلی قربون صدقه رفتن آقا باربد تا خواستیم پول لباس را با عابر بانک حساب کنیم کارت خوان مغازه دار کار نمیکرد برای همین بابا مهدی مجبور شد بره از بانک پول بگیره من و باربد هم بیرون مغازه منتظر شدیم جلوی در مغازه لباس فروشی یک باغچه بود یکدفعه باربد اشاره کرد به باغچه و گفت مامان اینجا بهشت زهراست ناگهان مغازه دار ترکید از خنده و من در تعجب این تشبیه باربد . من مغازه دار باربد ...
16 اسفند 1391

دیدن کارتون

(چه بگویم به تو ای جان دل نمیدونم عاشقتم عاشق این همه مهربانی که داری) دیروز قسمت اول عصریخبندان را برایت گذاشته بودم 7 دقیقه اول فیلم همه چیز خوب بود و عادی ولی بعد از آن یکدفعه دیدم شروع کردی به گریه کردن برای بچه ای که در کارتون مادرش را از دست داده بود و سپرده شده بود بدست چند حیوان بهت گفتم باربد میخوای فیلم را عوض کنم اگه اذیتت میکنه گفتی نه ولی بعد از چند دقیقه خودت فیلم را در آوردی و رفتی انداختی توی سطل و گفتی من از این فیلمها دوست ندارم عاشقتم عاشق این قلب رئوفتم پسر عزیزم. ...
25 بهمن 1391

باربددر نقش بابا

پسرکم چند وقتی خیلی دوست داره نقش بابا را در خانه ایفا کنه . وقتی بابا مهدی میاد خونه باربد میشه بابا و بابا مهدی میشه باربد جالب اینجاست که باربد زیاد دوست نداره نقش مامان را ایفا کنه ولی عاشق نقش بابا توی خونه است خیلی هم قشنگ اجرا میکنه ویادش هم نمیره بعضی موقعها من و باباش امتحانش میکنیم ببینیم یادش هست مثلا من به باباش میگم مهدی این وسیله را بده به من تا باباش میاد انجام بده باربد به باباش میگه باربد شما بشین کوچولویی من قویترم من میارم وای عاشقشم خلاصه اینکه پسرم یک هنرپیشه واقعیه الهی قربونش بشم. ...
23 بهمن 1391

زمستان مبارک

زمستونه زمستونه                   فصل تگرگ و بارونه هوا شده خیلی سرد                 روی زمین پر از برف چه خوبه کودکستان                 وقتی میشه زمستان کلاغ های سیاه رنگ                 بخاری های روشن وقتی بارون میباره          ...
28 دی 1391

ذوق ورزش

پسر قشنگم این روزها خیلی دوست داره یک ورزشکار باشه همه اش میره دستکش بوکسش را دستش میکنه گرمکنش را هم میپوشه (برام خیلی جالبه که از کجا میدونه این لباس و دستکش به هم ربط داره )خلاصه میپوشه وشروع میکنه به بکس بازی و همه اش میگه من میخوام برم اصفهان با باباجی برم باشگاه آخه باباجی بهش قول داده هر موقع رفت اصفهان باربد را ببره باشگاه الهی قربونش بشم خیلی ذوق میکنه میخواد بره باشگاه هر موقع باباجی زنگ میزنه میگه باباجی من اومدم اصفهان من را میبری باشگاه؟   ...
28 دی 1391