دوستت دارم
با اینکه عزیز دلم ثانیه هامون با هم طی میشه ولی نمیدونم چرا بعضی موقع ها دلم برات خیلی تنگ میشه عزیز مادر خیلی دوستت دارم تو در تموم سلولهای زندگیم جات را پر کردی .این شعر را تقدیم تو میکنم جان دل.
از دل افروز ترین روز جهان
خاطره ای با من هست
به شما ارزانی
سحری بود و هنوز
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود
گل یاس
عشق در جان هوا ریخته بود
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس درآمیخته بود
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : های
بسرای ای دل شیدا، بسرای
این دل افروزترین روز جهان را بنگر
تو دلاویز ترین شعر جهان را بسرای
آسمان، یاس، سحر، ماه، نسیم
روح درجسم جهان ریخته اند
شور و شوق تو برانگیخته اند
تو هم ای مرغك تنها، بسرای
همه درهای رهائی بسته ست
تا گشائی به نسیم سخنی، پنجرهای را، بسرای
بسرای ...
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می رفتم
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ های گل سرخ
شاخه گسترده به مهر
غنچه آورده به ناز
دم به دم از نفس باد سحر
غنچه ها می شد باز
غنچه ها می رسد باز
باغ های گل سرخ
باغ های گل سرخ
یك گل سرخ درشت از دل دریا برخاست
چون گل افشانی لبخند تو
در لحظه شیرین شكفتن
خورشید
چه فروغی به جهان می بخشید
چه شكوهی ...
همه عالم به تماشا برخاست
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم
دو كبوتر در اوج
بال در بال گذر می كردند
دو صنوبر در باغ
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند
مرغ دریائی، با جفت خود، از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق
در سرا پرده دل
غنچه ای می پرورد
هدیه ای می آورد
برگ هایش كم كم باز شدند
برگ ها باز شدند
یافتم ! یافتم ! آن نكته كه می خواستمش
با شكوفائی خورشید و
گل افشانی لبخند تو
آراستمش
تار و پودش را از خوبی و مهر
خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام
(( دوستت دارم ))
را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است
دامنی پر كن ازین گل كه دهی هدیه به خلق
كه بری خانه دشمن
كه فشانی بر دوست
راز خوشبختی هر كس به پراكندن اوست
در دل مردم عالم، به خدا