باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

استخر

امروز صبح مامان پارمیس داشت تراس را تمیز میکرد وآقا باربد هم طبق معمول در وسایل تراس جستجو میکرد و هی به مامان پارمیس میگفت :(این باربد آ) یعنی این مال باربد مگه نه. مامان پارمیس از اون طرف درست میکرد و آقا باربد پشت سر مامان پارمیس خراب . تا اینکه یک صندوق پیدا کرد که همه لباسها و وسایل دوران نوزادیش توش بود. اول از همه که دو سه تا از لباسها را تست کرد تا دید اندازش نمیشه شروع کرد به گریه کردن البته بعد از چند دقیقه با حرفهای مامان پارمیس که اینا مال دوران کوچیکیت بوده اینا کوتاه اومد . ورفت دوباره به جستجو درون صندوق تا به استخرش بر خورد . الهی مامان قربون شیرین زبانیت بشه پشت سر هم میگفتی دستخر دستخر...
9 خرداد 1391

باربد و جعبه ابزار

باربد کوچولو عاشق وسایل کار بابا شه بخصوص پیچ گوشتی شارزی و دریل هر موقع میره توی کارگاه بابا مهدی دوست داره با این وسایل بازی کنه . بابا مهدی هم که دید باربد جونی اینقدر علاقه داره جمعه رفت برای باد جونی یه جعبه ابزار بزرگ خرید وای نمیدونین باربد چقدر ذوق کرد واین دو سه روزه سرش خیلی شلوغ شده وهمه اش داره تعمیرات میکنه .       ...
8 خرداد 1391

باربد و آترینا

باربد کوچولو توی اصفهان دوستان زیادی داره ولی یکی از اونا یه دختر بسیار نازیه به نام آترینا. آترینا و باربد با هم ٢ ماه تفاوت سن دارن و دوستای خوبی برای هم هستن. هر موقع ما میریم اصفهان یه برنامه میذاریم که همه دوره هم جمع بشن آترینا هم با پدر و مادرش میاد. وبا باربد کلی بازی میکنن. اینم چند تا عکس از تابستان پارسال در پارک بادی که همه مهمون دایی آترینا(پژمان) بودیم خیلی هم خوش گذشت :     ...
6 خرداد 1391

باربد و کوتاهی مو

عزیز دلم با بابایی یه چند روزی تصمیم گرفته بودیم ببریمت  آرایشگاه ولی تا اسمش را  میاوردیم ناراحتی میکردی . ما هم میترسیدیم مثل دفعه پیش که تو آرایشگاه خیلی گریه کردی نشی .نبردیمت . ومامانی امروز با هزار مکافات خودش موهات را کوتاه کرد.البته این کوتاهی ٢ ساعت طول کشید ولی بالاخره به خوبی تموم شد.و عشق مامان مثل یه دست گل شدگل .   اینم عکس بعد از اصلاح و حموم نفس مامان:     ...
6 خرداد 1391

معرفی آیدا

مامان پارمیس یک پسر دایی داره که یک دختر بسیار ناز داره به نام آیدا . موقعی که مامان پارمیس هنوز ازدواج نکرده بود آیدا بدنیا اومد وتمام لحظات شیرین مامان پارمیس بعد از دانشگاه با آیدا پر میشد .چون توی یک ساختمان زندگی میکردیم و بعد هم چون مامان آیدا طرح دوران پزشکیش را میگذروند آیدا همه اش پیش مامان پارمیس بود. حالا از اون زمونا خیلی گذشته وآیدای ما که به مامان پارمیس هم میگفت آجی الان کلاس دوم دبستان و برای خودش خانمی شده. حالا  کوچولوی مامانی من عاشق آیدا است و وقتی میرویم اصفهان از صبح تا شب گیر میده و میگه دایدا دایدا (آیدا) آخه آیدا هم خیلی دوستش داره . برای همین دوست دارم یک موضوع را مختص آیدا و باربد قرا...
29 ارديبهشت 1391

باربد و کامپیوتر

عزیزم مامان این روزها خیلی سرش شلوغه وبه خاطر کارش مجبور همه اش پشت کامپیوتر باشه تو هم از اینکه من پشت کامپیوتر باشم حساس شدی و همه اش گله میکنی. وقتی هم که من پشت  سیستم نیستم تو میایی الهی قربونت بشم و ادعای من را در میاری . ...
26 ارديبهشت 1391

قهرمانی

از جمعه تا حالا میخواستم این پست را بذارم ولی نمیشده . میخواستم قهرمانی تیممون را تو لیگ تبریک بگم به تموم سپاهانیا و اصفهانیا. ایییییییییییییییییییییی ولللللللللللللللل سپاهان   قهرمان   ...
25 ارديبهشت 1391

شی کاکایا

عزیز دلم این روزا فقط شیرین زبانی میکنی و دل من و بابا را میبری شیطونیهات هم خیلی باحال  شده .عاشقتم کوچولوی مامانی .تازه یاد گرفتی بگی شیر کاکائو خیلی قشنگ میگی دایی روزی یک بار از  اصفهان زنگ میزنه و میگه تو براش بگی شیر کاکائو تو هم میگی( شی کاکایا) اتفاقا خیلی هم دوست  داری صبح که از خواب بلند میشی یک راست میری سر یخچال و پشت سر هم میگی (شی کاکایا). ...
25 ارديبهشت 1391

مادر عزیزتر از جانم روزت مبارک

  مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس  زندگی  آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و  مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها  نمایی از  نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از  صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر  در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را  ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را  همراه با دسته گلی از هزاران تبریک، بپذیر. فروغ تو تا انتهای  زمان جاوید و روزت تا پایان روزگار، مبارک باد. ...
23 ارديبهشت 1391