استخر
امروز صبح مامان پارمیس داشت تراس را تمیز میکرد وآقا باربد هم طبق معمول در وسایل تراس جستجو میکرد و هی به مامان پارمیس میگفت :(این باربد آ) یعنی این مال باربد مگه نه. مامان پارمیس از اون طرف درست میکرد و آقا باربد پشت سر مامان پارمیس خراب . تا اینکه یک صندوق پیدا کرد که همه لباسها و وسایل دوران نوزادیش توش بود. اول از همه که دو سه تا از لباسها را تست کرد تا دید اندازش نمیشه شروع کرد به گریه کردن البته بعد از چند دقیقه با حرفهای مامان پارمیس که اینا مال دوران کوچیکیت بوده اینا کوتاه اومد . ورفت دوباره به جستجو درون صندوق تا به استخرش بر خورد . الهی مامان قربون شیرین زبانیت بشه پشت سر هم میگفتی دستخر دستخر...