دریچه
چند روزی دلم بد جوری میگیره و همه اش این شعر مهدی اخوان ثالث را با خودم زمزمه میکنم البته یه جورایی این شعر درد دل منه و همیشه از موقعی که از اصفهان اومدم این شعر توی مغزم مرور میشه و به زبانم جاری میشه خیلی این شعر را دوست دارم .خالی از لطف نیست شما هم این شعر را بخونید. ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬ آگاه ز هر بگو مگوی هم. هر روز سلام و پرسش و خنده٬ هر روز قرار روز آینده. عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته هست٬ زیرا یکی از دریچه ها بسته هست. نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬ نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد. ...