باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

دریچه

چند روزی  دلم بد جوری میگیره و همه اش این شعر مهدی اخوان ثالث را با خودم زمزمه میکنم البته یه جورایی این شعر درد دل منه و همیشه از موقعی که از اصفهان اومدم این شعر توی مغزم مرور میشه و به زبانم جاری میشه خیلی این شعر را دوست دارم .خالی از لطف نیست شما هم این شعر را بخونید.    ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬ آگاه ز هر بگو مگوی هم. هر روز سلام و پرسش و خنده٬ هر روز قرار روز آینده. عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته هست٬ زیرا یکی از دریچه ها بسته هست. نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬ نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.   ...
8 مرداد 1391

مامانی تولدت مبارک

تقدیم  به بهترین و عزیزترین مامان دنیا یعنی مامان خودم مامان تولدت مبارک     سکوتی مبهم       وزش باد       و صدای بال کبوتر       آرام       جیک جیک گنجشکی کوچک بر شاخسار در ختی آرا م       بوی علف های هرز ...
1 مرداد 1391

یه جـاهای قشنـگی تو زنـدگی هـست ...

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ... به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره. به...
29 تير 1391

سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو زندگي را در خود منعكس كن...

سکوت را تجربه کن و آیینه صفت شو زندگی را در خود منعکس کن ذهن خود را به آلبوم خاطرات مرده تبدیل نکن همچون آیینه باش و لحظه لحظه زندگی کن آیینه هرگز عکسی را در خود نمی گذارد همواره خالی است عشق رایحه و روشنایی شناخت خویشتن و خود بودن است عشق لبریزی شور و مستی است...سهیم شدن خویشتن با دیگران است وقتی در میابی که از هستی جدا نیستی عشق تحقق میابد عشق رابطه نیست مرتبه ای از وجود است عشق به هیچ کس تکیه ندارد آدمی عاشق نمی شود بلکه عین عشق می شود البته وقتی عین عشق شد عاشق نیز هست عاشقی محصول عشق است نه منبع عشق اگر ندانی که کیستی عاشق نیز نخواهی بود اگر ندانی که کیستی عین ترس خواهی شد ترس نقطه ی مقابل عشق است ...نقطه مقابل...
28 تير 1391

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که که نشناخته ام دوست می دارم. تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم. برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای خاطر نخستین گلها. تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم. تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست می دارم سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید دوباره گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوییدیم پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز ...
26 تير 1391

عشق مادر به فرزند

امروز داشتم وبگردی میکردم نوشته ای خواندم که بدنم را به لرزه در آورد گفتم بی لطف نیست شما هم بخوانید     همه خاطره های مردم چین از روز دوازدهم مه 2008 (23 اردیبهشت 87) تیره است اما آنان دیگر نمی خواهند وحشت خود در آن زمان را مرور کنند.   زلزله زدگان فقط می خواهند لحظه های جاودان را به یاد بیاورند.نام های قهرمانان بی نشان ، معمولی هستند اما یادشان تا ابد در تاریخ چین باقی خواهند ماند. زندگی آنها در گذشته عادی بود اما پس از فاجعه سی چوان خیلی ها تبدیل به قهرمان شدند. شاید این دیگر برای خودشان روشن نباشد که چه کاری انجام دادند، اما حماسه هایی که آفریدند همگی مردم چین را تحت تاثیر خود قرار داده است.   ...
6 تير 1391

با دلی گرفته تقدیم به پدر ومادر عزیزم

(((((این دکلمه را تقدیم میکنم به پدر و مادرم که این روزها دلم بدجوری براشون تنگ شده از راه دور به دستانشون بوسه میزنم و با صدای بلند میگم عاشقشونم))))) وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر…. عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آی...
5 تير 1391

تقدیم به روح مادربزرگم

((این نوشته را تقدیم میکنم به روح بزرگ مادر بزرگم که ١١ ساله از بین ما رفته و امروز)) ((سالگرد درگذشتش است.)) مردی مقابل گلفروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش بدهد تا برایش از طریق پست ارسال کنند. وقتی از گل فروشی خارج شد. دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود و هق هق گریه میکرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید :(( دختر خوب چرا گریه میکنی؟)) دختر در حالی که گریه میکرد گفت:(( میخواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط ٧٥ سنت دارم در حالی که گل رز ٢ دلار میشود.)) مرد لبخندی زد و گفت : با من بیا من برای تو یک شاخه رز قشنگ میخرم. وقتی از گلفروشی خارج شدند مرد به دخت...
31 خرداد 1391

برای اسطوره زندگیم پدرم(با کمی تاخیر)

پدر! ای نستوه بی پایان! ای اسطوره ی ایمانی من! تمنّای همه حیرانی من، سرد و خاموشم اگر یادت نباشد همره تاریکی ِ تنهایی ِ دردم. تو ای روشن! و ای لبریز پروانه! پُر از احساس آبشار! ای بلند ایستاده بر اوج خضوعم! دوستت دارم . چنان که شاپرک از شوق آن پرواز می خواهد، پرستو بویی از جنس بهار می تابد و هر لحظه از این شکوه ، آفرینش در تبش بیمار می گردد. پدر! در آغوش مهرم آرمیدی، آن چنان که هیچ دستی و خیالی را به آن دسترسی نیست. منم، همان کوچک دختر ناز پرورده ات که اینک به یُمن قدسی ِ نامت غزلخوانم اگر چه روزگاران مرا در گذر ِ عمر، پیرتر کرده. منم، آن آرزومند چشمانت ، گدای ِ هر شب ِ قلبت، منم که از شوق هوایت مست می گردم، به ...
20 خرداد 1391