خاطرات شیرین اصفهان
ما با کلی خاطرات خوب و شیرین از اصفهان برگشتیم
باربد جونی ایندفعه کلی بهش خوش گذشت و همه روزهاش با یه برنامه خیلی شاد تموم میشد از صبح که بلند میشد تا شب با آیدا بازی میکرد با هم میرفتن دم خونه و بازی میکردن انواع بازیها آب بازی .سرسر بازی . خاله بازی. دوچرخه سواری.البته ناگفته نمونه که آیدا هم خیلی دل به دل باربد میداد .
باربد جونی کلی هم توی اصفهان هدیه گرفت اولین روز تک (اتابک) یکدونه میز بیلیارد برای باربد هدیه گرفته بود .بعد مامان ن باربد را برد بیرون و براش یکدونه سرسره خرید. شب دوم مک (سیامک) یک اسباب بازی برای باربد گرفته بود که باربد کلی ذوق کرد بلندگو که باربد میتونست توش بخونه. دایی پردیس هم برای باربد جونی یکدونه آدم آهنی بزرگ خریده بود. باباجی هم یک عدد چوب لباسی که باربد از موقعی که رفتیم تا حالا که اومدیم تهران لباساش را روش آویزان میکنه خریده بود. البته ناگفته نمونه که مامان ن چند دست لباس پاییزه هم برای باربد خریده بود. خوب این از هدیا
بریم سر کارهای باربد در اصفهانبیشتر وقتش که با آیدا بود بعضی روزها با مامان ن میرفت پارک آبی و کلی آب بازی میکردتعطیلات هم که بابا جی خونه بود موقعی که از خواب بیدار میشد تا شب با باباجی بیرون خونه بازی میکرد شبها هم تک و مک میبردنش ماشین سواری بعضی موقع ها هم با دایی و بابا مهدی میرفت بالای پشت بوم.شبها هم تک براش فشه فشه (فشفشه ) روشن میکرد خلاصه که باربد خیلی سرش شلوغ بود و اصلا با من کاری نداشت.
اینم عکسای باربد در اصفهان
این عکس مربوط میشه به روزی که آقا باربد گیر داده بود به دایی پردیس که ارگش را بزاره روی فرش تا اونهم بتونه ارگ بزنه.
اینم عکس عزیز دل من آیدای ناز
این عکسا هم مربوط میشه به بازیهای آیدا و باربد و عسل
عکس باربد و سیامک(مک) در حین ماشین بازی
اتابک(تک) در حال زذن فشفشه برای باربد جونی
این عکس هم مربوط میشه به تک که هر شب باربد را میگرفت تو بغلش و براش قصه میگفت واقعا نمیدونم چه جوری محبتاش را جبران کنم حداقل میتونم از این طریق بهش بگم که واقعا دوستش دارم.