باربدباربد، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

باربد عزیز دل مامان و بابا

سوروساط تولد

عزیزکم با بابایی تصمیم گرفتیم تولدت را توی مدرسه زبانت بگیریم پس با خانم عسگری مدیر محترم مدرسه صحبت کردیم و ایشون هم با ما هکاری کردن . برای کیک تولدت دوست داشتی مدل دزدان دریایی سفارش بدی پس باهم رفتیم شیرینی فروشی و کیک دزدان دریایی سفارش دادیم. قرار شد یه جشن کوچیک هم خونه مامان جان بگیریم یه جشن کوچولو هم قرار شد مثل پارسال مامان ن برات اصفهان بگیره . برای جشن خونه مامان جان تصمیم گرفتم علی و مامان و باباش و مادربزرگش را هم دعوت کنم البته عمو محسن -عمواحمد و خانواده عمه(عمه -عمو مهدی - محمد رضا و داداش مسعودت ) و الهام عزیزم هم بودن. قرار شدآتلیه هم ببریمت که بابا با دوستش قرار گذاشت وبردیمت آتلیه کلی هم توی آتلیه ...
28 آبان 1393

اجرای پایان دوره ترم دوم بازیهای آوازی

اجرای پایان دوره ترم دوم بازیهای آوازی 27 شهریور ماه 1393   پسرکم ترم دوم بازیهای آوازی هم تمام شد و تو با موفقیت این دوره را پشت سر گذاشتی امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشی در تمام مراحل زندگیت دوستت دارم   ...
21 آبان 1393

یک روز فوق العاده برای باربد وعلی

باربد و علی خیلی همدیگه را دوست دارن برای همین من ومامان مژگان همیشه سعی میکنیم این دو تا همدیگه را زود به زود ببینن . ایندفعه من دعوتشون کردم تا علی و باربد که دلتنگ همدیگه بودن دیدارهاشون تازه بشه  روز بسیار عالیی بود باربد و علی کلی با هم بازی کردن و خوشگذروندن من و مژگان جون هم خیلی خوشحال بودیم چون این دونفر میخندیدن وخوشحال بودن .     ...
18 آبان 1393

باربد در باشگاه تیراندازی

یکی ازآرزوهای باربد تیراندازی واقعی با تیر و کمان بود برای همین بابا مهدی تصمیم گرفت یه شب باربد کوچولو را ببره باشگاه تیراندازی توچال شب خیلی خوب بود چون باربد خیلی ذوق کرده بود که میتونه با تیر و کمان واقعی تیر اندازی کنه البته با کمک مربی.   ...
4 آبان 1393

باربد واولین روز مدرسه زبان

بعد از کلی تحقیقات باربد توی مدرسه زبان سمین ثبت نام کردیم. باربد کلی ذوق میکرد وخوشحال بود و روز شماری میکرد برای رفتن به مدرسه بعد از اینکه ثبت نامش کردم با هم رفتیم کیف خریدیم  کلی ذوق میکرد وحالش توصیف نکردنی خیلی خوشحال بود بخصوص وقتی لوازمی که خود موسسه گفته بود را براش خریدیم کلی با وسایلش کیف میکرد و به همه میگفت که من میرم مدرسه تا اینکه روز موئد فرا رسید و باربد با کلی ذوق و شوق رفت مدرسه ولی یه اتفاق جالب برامون افتاد باربد که ابنقدر ذوق میکرد و بدون من همه جا میرفت و بهونه گیری نمیکرد شروع کرد به بهونه گرفتن تا اینکه معلمش بوسش کرد و بغلش کرد شروع کرد به نآرامی کردن و از پیش من تکان نخورد این موضوع 1 ساع...
10 مهر 1393

شرح حال علی صمیمی ترین دوست باربد

علی کوچولو صمیمی ترین دوست باربد . علی کوچولو میشه نوه عمه  بابای باربد این دو نفر بسیار با هم صمیمی و خوبن و باربد بسیار دوست داره علی کنارش باشه و با هم بازی کنن نکته جالب اینجاست که توی یک ماه هم بدنیا اومدن علی متولد 88/8/9 و باربد متولد 88/8/28  بسیار همدیگه را دوست دارن و دوست دارن هر دوتاشون پلیس بشن. ...
8 مهر 1393